دوباره سلامممممم...............
.................سسسسسسسسسسسسلللللللللللللاااااااااااااااااااااامممممممممممممم.........
بعدازخیلی ماه ما دوباره اومدیییمممم..... بایه کوله بار حال خوش و یک چمدون پراز خاطرات هزار رنگ......
آخرین پستوخردادگذاشتم والان حدود ....بلع....5ماه مگذره......
اوهه..... اگه بگم توی این 5ماه چه اتفاقاتی افتاد.... خداروشکراکثرش خوب بود......
2تیراسباب کشی کردیم خونه جدیدمون.....جایی که مال خودخودمونه...خداروشکرخیلی خوبه.... البته یه بدی داره که هنوزاینترنت نداریم یعنی مخابرات منطقه همکاری نمی کنه.............. بعدش رفتیم بابلسرویلای پدر اوایل مردادبود.....هنوزماه رمضان تموم نشده بود...یه سری هم به ویلای دایی شاپورزدیم توی چابکسر....
بعدش جونم براتون بگه که دریک اقدام غیرمنتظره ..........حلماجوجو ازاسارت می می آزادشددددد..............ههههههوووووورررااااااااا............. 12شهریورآخرین می می شو ساعت 3.30 ظهرخورد ودیگه تمام.............. بی نهایت آسون بودخداروشکر.... ازهمون شبم توی اتاق خودش می خوابه 29شهریورم رفتیم عروسی پسرعمه حسن درطبس که به خاطرشیطنت بی حدوحساب ماه بانو همون شب برگشتیم مشهددرحالی که همه فامیل 4روزاونجابودن
.
.
.
هنوز تموم نشده اما من بایدبرم ......هفته دیگه ادامه می دیم....با کلی عکس جدید......