حلمانازی ماحلمانازی ما، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره
ازدواج عاشقانه ماازدواج عاشقانه ما، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره
مامان جونیمامان جونی، تا این لحظه: 33 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره
باباجونیباباجونی، تا این لحظه: 40 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

حلما...آتیشه...برقه...بلا...

مامان خسته...

1393/12/22 3:02
نویسنده : مامان جونی
409 بازدید
اشتراک گذاری

مامان جونم الان ساعت 3شبه ومن شدیدخوابم میادخواب آلود... اگه غلط غلوط نوشتم ببخش....

فرداشب مهمونی تولد2سالگیته وازاونجاکه من بینهایت خوش شانسم که نع خواهردارم ونع خواهرشوهر مجبورم همه کاراموخودم بکنمخطا....

هرچندکل مهمونامون 10نفرن ولی چون کارامون همه باهم شد خیلی خسته ام...غمگین

خونمونوپنل وکاغذدیواری کردیم که تازه دیروز تموم شده کارنصابا... ومن امروزخونه تکونی داشتم... والانم دارم غذاهای فرداروآماده می کنم...عینک... همه می دونن من وقتی جوگیرشم تاسفره مهمونیموازشب قبل پهن میکنم که روزمهمونی زیادکارنداشته باشمچشمک البته شوخی ولی کلا اخلاقی دارم که کارامووبه خصوص غذاهاموبایییییدددخودم بپذم....

ژله رنگین کمانت حاظره...

دسرموزوشکلاتم حاظره...

اول می خواستم چیکن پارمیجینیا بپزم ترسیدم خوب نشه گفتم چیکن کوردن بلو اما حالامی بینم حسش نیست چیکن استراناگف می پذمفرشته

بورانی بادمجان... ماکارونی رنگی...مینی همبرگرخانگی... کیک مرغ واحتمالا سوپ کاهو که ازهرکدومش اندازه 12 نفرمیپزونم که اضافه نیاد... کیکتم عدد 2 درست کردم ولی تزیینش مونده....

وای خدددداااا.... خخییلی کاردارمممم...

واسه وسط کیکتم دولسه دلچه درستیدمزیبا

پسندها (1)

نظرات (0)