یه هوییی ....
دلم نیومدواست ننویسم می ترسم یادم بره....
الان بابایی داشت شیرینی می خورد اومدی گفتی: بابایی یه گازبده.....
آقاهه داشت توی تی وی شعر ترکی می خوند اومدی گفتی: مامان آگا چی می گه؟؟؟؟؟؟
الانم که سطل لوگوتو برداشتی انداختی دستت داری راه می ری میگی سنگینه ...خدا...کمرم.... نمی تونم... مامان بگیرششش.....
مامان جاننن...... آخه سنت کمه واسه این حرفای قلمبه سلمبه..... چشمت نکنن یه وقت تواینقده خوشگل حرف می زنی..... اعتراف می کنم هروقت ازمهمونی میایم خونمون امکان نداره شب بتونی خوب بخوابی... دل درد می شی..... الانم من بهت خندیدم گفتی خنده نداره ساکت... من باته بستنی سوتی واست سوت می زنم توداری می رقصی لوگوتو کوبیدی توسرم منم مثلا گریه کردم دادزدی گفتی :بابا بیا مامانو اذیت کردم...... بیا بلغش کن گگه نکنه....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی