حلمانازی ماحلمانازی ما، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره
ازدواج عاشقانه ماازدواج عاشقانه ما، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره
مامان جونیمامان جونی، تا این لحظه: 33 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره
باباجونیباباجونی، تا این لحظه: 40 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

حلما...آتیشه...برقه...بلا...

توت خوروون....

1393/3/20 14:47
نویسنده : مامان جونی
256 بازدید
اشتراک گذاری

اواسط اردیبهشت ماه بود....یه رووززجمعه گرم.خسته... وماهم بدون ماشین..... تازه فروخته بودیمشغمگینغمناک..... نشسته بودیم توی خونمون وقمبرک زده بودیم واسه ماشین خوشگلمون که اگه بودالان می رفتیم کجاوکجاوکجااااغمناکمتنظر...... دیدیم نع غصه خوردن بی فایدست گفتیم سرویس بگیریم بریم خونه پدرجون جوادواسه نهارتلپ شیمم عینکراضی.....اوناهم که ازخداشونه مابریم خونشون واسه همین جمعه ها همیشه واسه نهاراونجاییمممخندونکخوشمزه (می دونم وسط طریف خاطره هستیم اما بایداعتراف کنم همین الان عصرونت که یه سوپ خوشمزه بودوروی گازداشت براخودش قل قل می کرد....جزغاله شدبدبو) خلاصش کنم واست....یه هوپدرجون محمود(بابای گل خودم)زنگیدماداریم می ریم توت خوری میام دنبالتون.....جشنماهم ازخوشحالی به رقص وپای کوبی پرداختیم خندونکجشنتشویق البته این تیکه روخالی بستم....ولی خوشحال بودیم.... من چون خانوادمومی دیدم بعد2روززیباگل پری مامان چون می رفت ددجشنوهمسرعزیزکه به قول خودش دیگه نمی خواست کلی پول تاکسی بده واونابرگشتنامارومی ذاشتن خونه باباش ایناشیطان ویک ساعت بعدشما اولین توت زندگیتوخوردی ولی زیاداستقبال نکردی ازتوتای جیگرطلاکه مامانی عاشقشه.... به روایت تصویر.....

به خاطرگرمابا دایی رفتی توی صندوق عقب که آفتاب توسرت نخوره ...

درراه برگشت ازتوت خورون بغل مامی جون سیب به دست برای اولین بارداره بدون می می خوردن خوابت می بره....

بقیه عکس هاخونوادگی هستن ودردوربین خونوادگی.....زیبا

پسندها (1)

نظرات (0)