حلمانازی ماحلمانازی ما، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره
ازدواج عاشقانه ماازدواج عاشقانه ما، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره
مامان جونیمامان جونی، تا این لحظه: 33 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره
باباجونیباباجونی، تا این لحظه: 40 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

حلما...آتیشه...برقه...بلا...

6ماهه دیگه...

1393/2/25 12:33
نویسنده : مامان جونی
138 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جیگرمامان... اومدم واست بنویسم ازروزای متفاوت ونسبتا سخت من وتو وکمی بابایی......

ازشنبه اعت یک ظهردیگه شیرندادم بهت تا آخرهمون شب که باگریه ازخواب بیدارشدی وبه عشقت رسیدی...

یه باردیگه ام توی همون شب بهت شیردادمو فرداصبح ساعت 7بیدارشدی ولی من مقاومت کردم شیرندادمت ...

وچون بابایی رفته بودشرکت مجبورشدیم به خاطربهانه گیری شمایه سرویس بگیریم بریم خونه مامانی....

اونجاصبحونتوخوردی وخوابیدی وبعدهمراه مامانی رفتیم پارک....خیلی خوش گذشت بهت میوه دل مامان...

خلاصه اونروزبایه کم بهانه گیری به خیرگدشت ومن بازشب بهت شیردادم.... فرداشم بابایی زوداومدخونه وکلی

باهم بازی کردین وگذشت...شب سوم دیگه آخرشب که بیدارشدی ازشیرخبری نبودوکلی تاصبح راهت بردیم

تابخوابی..... راستی دوشنبه منو تورفتیم واسه بابایی هدیه خریدیم وواسش یه جشن سه نفری گرفتیم که بعدا

واست می نویسم....روزسه شنبه توهی خودتو به من می مالیدی ومی گفتی نام نام وسرتوتکون می دادی و

دل مامانوخون می کردی عزیزدلم..... روزچهارشنبه صبح توی چشام نگاه کردی وگفتی نام نام....انقدرالتماس توی

چشات بودکه سدمحکم مامان شکسته شدوبه مراددلت رسیدی ویه دل سیرشیرخوردی......

طرفای بعدازظهربودکه خانوم جونم زنگ زدن خونمون ومن گفتم که توروازشیرگرفتم... کلی دعوام کردن گفتن

هرچیزی وقتی داره الان اگه شیرش ندی شیردونش خشک می شه وچون داره دندون درمیاره خیلی اذیت می شه

بچه گناه داره دختر....بذاراول پاییز... گفتم خیلی اشتهاش بهترشده گفتن خب روزی 2باربیشترشیرش نده وشباهم

شیرنده دندوناش خراب می شه...... منم که حرف گوش کنننن.... گفتم چشششششمممم.... حلما خانوم مامان

تا6ماهه دیگه شیرمی خوره البته هر12ساعتتتتتت.............جیغغغغغغ....دددسسسستتتت....ههههووووراااااااا.....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)