شد...اونیکه بایدمی شد...
سلام دخمل مامان.... من هنوزتوی شوکم.... همین سه شنبه هفته پیش بود.... داشت بارون می اومد..... گفتم خدایا می
شه یعنی می شه حالاکه موعداجارمون سراومده توی همین هفته یه خونه بهمون بدی که دیگه مجبورنشیم هرسال اسباب کشی کنیم....... بعدش باخودم گفتم چقدرمن آرزوهای بیخودی دارم.....آخه کوپولش.... کی توی یه هفته خونه خریده...
.اونم بدون پول...... اما شب بعدش دیدم هرچی خواست اون بالایی باشه صددرصدمیشه.... شب بعدش که بابایی ازکشی
ک حرم میومد گفت بایدازفردابریم دنبال خونه بابام گفته هرچی می تونی خودت جورکن بقیشو من می دم.... با
ورم نشد...اما.... ازپنجشنبه گشتیم دنبال خونه.... شنبه اونی که می خواستیم پیداکردیم..... ودوشنبه هم قولنامه..... قراره هفته دیگه سندبزنیم به نام 20خرداد انشاالله بریم خونه خودمون...... من هنوزم فکرمی کنم خوابم..... باورم نمی شه.......مطمئنم توباقلب پاکت واسمون دعاکردی مامانی..... قربونت بشم من...... خدایا شکرت.... هرچی واسمون می خوای خوبشوبخواه....