حلمانازی ماحلمانازی ما، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره
ازدواج عاشقانه ماازدواج عاشقانه ما، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره
مامان جونیمامان جونی، تا این لحظه: 33 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره
باباجونیباباجونی، تا این لحظه: 40 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

حلما...آتیشه...برقه...بلا...

عقدمحضری....

امروزسالگردعقدمحضری ماست...چهارمین سالگرد.....مامشهدی هایه سعادتی که نسیبمون شده همجواری آقامون امام رضا(ع) که شهرمونو واسمون بهشت کرده....توشهرمن رسمه که صیغه محرمیت بین یه دختروپسردرحرم ایشون خونده می شه واین یعنی سرآغازه یه عالمه خوشبختی .....وقتی اولین قدم های متاهلیتوجایی برمی داری که زیرپاهات پربال فرشته هاست....جایی که به معنای واقعی یه تکه ازبهشته... وقتی صیغه محرمیت خونده می شه اونم خیلی خیلی نزدیک ضریح نورانی آقام عروس ودومادبعدازروبوسی بااطرافیان دست همومیگیرن ومی رن زیارت ویه دل سیرازآقاخوشبختی می خوان.... این اتفاقی بودکه 4سال پیش دیروزواسه من وعشق ابدیم افتاد...دقیقاساعت 6.30بعدازظهر روزیک شنبه ...2روزمونده بودبه محرم...امروزهم...
15 آذر 1393

به بهانه سالگردازدواج بی نظیرم

عشق من روزهای جوانیم, سالهای شیداییم,لحظه های ناب شادمانیم,روزهای تلخ وشیرین زندگیم همه تقدیم نگاه گرم وعاشقانه ات.... تقدیم دستان مردانه پرتلاشت.....تقدیم قدم های پرصلابت استوارت...تقدیم شانه های تنومندت.... تقدیم آغوش همیشه گرمت... قلب کوچکم همیشه وتاآخرعمربراب تومی تپد.... من باتوعاشق شدم وباوجودتوتاهمیشه خوشبختم... خدایاچطورمن روسیاهومستحق این همه لطف دونستی ...به خاطراین همه خوشبختی چطورشکرت روبه جابیارم... مسعودعزیزم... 4سال گذشت...تلخ وشیرین گذشت...پرازخاطرات قشنگ وبه یادموندنی گذشت... باهم خندیدیم...باهم دعوا کردیم...قهرکردیم...باهم عشق بازی کردیم...وکلی خاطره.... حالا...من ....تو...وزیباترین هدیه خدابه ما ...حلم...
14 آذر 1393

جمله سازی

پول بده.... دست بوشور....بیم دد... کش پاکن...توپ بده...و...... اولین جملات حلما هستن که حدودیک ماهی هست که ازشون استفاده می کنه... تازگی ها شاید درحدیک یادوهفته هست که حس مالکیت هم به احساساتش اضافه شده... دخترعشق بستنی من هرچیزی روکه میبینه میگه : منه بده... مثلا: کلاه منه بده... کش منه بده... مامان منه بده... بابا منه بولو...که اینجا منظورش به منه که یعنی به بابام دست نزن برو.... .... همه چیز انگاری خلق شده واسه قلدرخانوم ما....یه شب رفتیم یه نمایشگاه موادغدایی اولش یه باب اسفنجی برداشت وهرکاری کردیم که بایه عروسک دیگه عوضش کنه گرفتش توی بغلش ویه ریزمی گفت :نوگام.... یا یه جای دیگه پفک می خاست هرکاری کردیم چیزی به جزپفک برداره موفق نشد...
12 آذر 1393

صبحانه مقوی برای نی نی(1)

خدابیامرزه قدیمی هاروکه هرکاری می کردن درست بوده.... مثلاخانوم جان خدابیامرزم واسه صبحونه بچه هاشون اشکنه کشک درست می کردن... منم همین کارومی کنم.... اولش حلماکمی مقاومت کرداما بعد2باردیگه به طعمش عادت کرد.... الان هفته ای 3روز صبحونه اشکنه داره.... من این مدلی می پزم شمام امتحان کنین خوشتون میاد..... موادلازم: گردو3تا...کشک یه قاشق پر.... نعنا کمی...کنجدنصف قاشق...آب نصف لیوان....کره کمی مغزگردو روکمی می کوبم...کشکوباآ ب مخلوط می کنم وکنارمی زارم...کره رو داخل یک قابلمه کوچک آب می کنم وگردو ونعنارومی ریزم توش....گازخیلی کم بایدباشه چون گردومی سوزه.... کنجدم می ریزم وبعدکشکو.... هم می زنم تا جوش بیاد... چنددقیقه می جوشه وکمی غلیظ می شه...
12 آذر 1393

چشمم روشن.... حرفای جدید....

قراربودهفته بعد پست جدیدبذارم... اماباورکن نمی شه...آخه کل وقتم می ره واسه تو گل دختر...شباهم که مثل دورازجونم جسدمیوفتم وخوابم می بره.... حتی توخوابم می بینم که دارم کارای تورومی کنم مامانی....البته وظیفمه وهیچ گله ای هم ندارما....   ازهرچه بگذریم سخن حلماخوشتراست.... دختربابا تازگیا یادگرفته وقتی ناراحت می شه اخماشومی کنه توهم لباشو جمع می کنه وبایه حالت خوشگلی می گه: ای بابا....  نمی دونم ازکی یاازکجایادگرفته ولی الان اای باباشده تکیه کلام هممون  حالا اینو می شه  تحمل کرد ولی  (نگام) (nogam) (همون نمی خوام ولی به زبون حلما) وقتی می گه روکجای دلم بذارمممم .....آخه بچه تواین سن نوگام گفتنش چیه؟؟؟؟؟؟ &...
12 آذر 1393

دوباره سلامممممم...............

  .................سسسسسسسسسسسسلللللللللللللاااااااااااااااااااااامممممممممممممم......... بعدازخیلی ماه ما دوباره اومدیییمممم..... بایه کوله بار حال خوش و یک چمدون پراز خاطرات هزار رنگ...... آخرین پستوخردادگذاشتم والان حدود ....بلع....5ماه مگذره...... اوهه..... اگه بگم توی این 5ماه چه اتفاقاتی افتاد.... خداروشکراکثرش خوب بود...... 2تیراسباب کشی کردیم خونه جدیدمون.....جایی که مال خودخودمونه...خداروشکرخیلی خوبه.... البته یه بدی داره که هنوزاینترنت نداریم یعنی مخابرات منطقه همکاری نمی کنه..... ..... .... بعدش رفتیم بابلسرویلای پدر اوایل مردادبود.....هنوزماه رمضان تموم نشده بود... یه سری هم به ویلای دایی شاپورزدیم توی چابکس...
16 آبان 1393

صبرمادرانه...شیطنت های کودکانه...

آخه مامانی ....این چه کاریه....چقدرحرص می خورم وقتی عکساتودراین حالت می بینم....خداروشکرکفش خوشگلات پات نبود.... . جان ما قیافتو نگا.....اگه این صورت وچشماشیطنت ازشون نمی باره توبگوچرااین مدلیه... دراین تصویرهم داری هنرنمایی می کنی.... ...
20 خرداد 1393